دیشب شب چهارشنبه و شب عید غدیر بود.از صبح تا ساعت 5 هیچ کار مهمی نکردم
صبح مامان و نازی رفتن خرید وقتی برگشتن واقعا خرید خوبی کرده بودن.خلاصه من 5 شنبه ی هفته ی دیگه امتحان دارم اونم درسی که ازش متنفرم یعنی اقتصاد.نمی دونم باید چی کار کنم اصلا می رسم بخونم یا اینم میره تو لیست دروس مشروطی؟خلاصه اینکه ساعت 7:30 بابا زنگ زد گفت حاضر شین بریم بیرون.ما هم از خدا خواسته تندی حاضر شدیم.رفتیم هفت تیر.با اینکه نزدیکای ساعت 8:15 رسیدیم اما مغازه ها همه باز بودن.همین طور که داشتیم به ویترین ها نگاه می کردیم من یه کاپشن دیدم که خیلی قشنگ بود.رفتیم تو و پوشیدم دیدم خیلی تنگه .بدجوری چشمامو گرفته بود گفتم از همین بلندشو ندارین گفت چرا بلندشو پوشیدم خیلی اندازه بود.یه کاپشن دوروی مشکی سفید..خلاصه اینکه بالاخره این کاپشن رو هم خریدیم.نسبت به پاساژ بوستان اینجا هم تنوع محصولاتش زیاد بود هم قیمتاش مناسب.توی راه من برای همه ی بچه ها اس ام اس زدم که عیدتون مبارک عیدی من یادتون نره....اما بی معرفتا هیچ کدوم عیدرو به من تبریک نگفتن مگه چه قدر براشون پول میوفته ؟؟؟خب تا ساعت 10 بیرون می گشتیم .بابا گفت بریم کجا غذا بخوریم نگار گفت:بریم بوف.ولی ما بازم دلمون می خواست بریم همون رستوران سنتی سابق .ما 4 نفر بودیم و نگار 1 نفر.اول رفتیم توی میدون توحید .یه رستوران سنتی اونجا هست که ما تا به حال نرفته بودیم.وقتی واردش شدیم چیزایی جالبی توجه همون رو جلب کرد.مثل اینکه اونجا نوشته شده بود از پذیرش افراد مجرد معذوریم بعد هم اینکه از دادن قلیان به خانم ها معذوریم ....اما وقتی وارد می شدی کلی پسر مجرد رو می دیدی که نشستن و در هاله یی از دود قلیون گم شدن بعدشم زوجایی رو می دیدی که خانم هاشون دارن قلیون می کشن!!!!!!!خلاصه اینکه جو اونجا اصلا جو دوستانه و مناسب خانواده نبود.ما هر چی سفارش دادیم گارسون گفت نداریم بابا گفت پس شما چی دارین؟گارسون گفت:چون آشپزمون سید بوده شب عید رفته و ما جز قلیون و چایی چیز دیگه یی نداریم.یه جورایی بهمون فهموند جو اونجا مناسب نیست.دیگه همه می دونستیم کجا بریم همون رستوران سنتی معروف ستارخان.یه جورایی اونجا برای ما شده پاتوق.انقدر رفتیم اونجا و بابا سبیل این گارسوناشون رو چرب کرده وقتی میریم مثل پروانه دورمون می چرخن.من همون جوجه کباب مورد علاقه ام رو سفارش دادم.کلی بهمون رسیدن.خلاصه اینکه تا ساعت 12 اونجا بودیم و خیلی جالب بود که همین طور مشتری میومد.با اینکه ساعت نزدیکای آخر شب بود ولی اونجا خیلی شلوغ بود .با اینکه خانم ها توی اینجا نمی تونن قلیون بکشن ولی می کشن فرق اساسیش با اون یکی رستوران در این بود که جو اینجا کاملا خانوادگیه.مدیریت اینجا خیلی رک میگه نیا تو.خلاصه وقتی رسیدیم خونه داشتم از خواب می مردم.روز نسبتا خوبی داشتم